در ستایش زنجموره....

متن مرتبط با «38» در سایت در ستایش زنجموره.... نوشته شده است

2238

  • امروز خون زیادی رو از دست دادم...تقریبا سی دقیقه ای می شه که رگه های مغزم مبهم و گیج شدند...اعصابم جریحه دار شده و احساس می کنم که سالهاست چشم روی هم نگذاشتم...بهت گفته بودم س...همون روز گفتم...گفته بودم..., ...ادامه مطلب

  • 438

  • مادر م مرد... من میدونم چقدر برای نگهداشتنش پول خرج میکرد اما نموند... تمام بدنش از کارافتاده بود. زنی که تمام عمر با بدبختی و کارکردن بچه هاش رو بزرگ کرده بود... ناراحت شدم... روز آخر میگفت تو روزه میگیری براش دعا کن...بی قرار بود... چطوری فردا باهاش رو به رو شم... میدونم که چقدر عاشق مادرش بود... چقدر امشب تاریک ه...این ماه کجاست... + نوشته شده در  یکشنبه چهاردهم خرداد ۱۳۹۶ساعت 1:15  توسط آهو  |  , ...ادامه مطلب

  • 53

  • خانم باجی مرد... ساعت 6 صبح امروز... جالبه تنها چیزی که ازش تو ذهنم میاد صورت خنده روش ه... شاید زیاد ما رو دوست نداشت اما هروقت دیدمش خنده رو بود... خدا رحمتش کنه قسمت این بود اول پسر بزرگش بمیره جیگرش بسوزه و سه ماه بعد خودش ... زن رنج کشیده ای بود... بعضی ها آفریده میشند که فرع باشند .. خانم باجی یک هوو به دنیا اومد و یک هوو از دنیا رفت..   چهره خنده روش از جلوی چشمهام محو نمی شه... چقدر ی لحظه احساس تنهایی کردم...,538,538 election,53,538 podcast,530 area code,538 senate forecast,53 kg in pounds,538 senate,53 by the sea,538 politics ...ادامه مطلب

  • 38

  • ی لحظه از درد و سر و صدای همسایه رو به رویی ، عصبی شدم و به م تندی کردم... دلم سکوت می خواد... دوست دارم آروم شم... دوست دارم آدم خوبی باشم...,38 special,386 area code,385 area code,38 weeks pregnant,38 celsius to fahrenheit,380 gun,38,380,383 stroker,380 ammo ...ادامه مطلب

  • 5

  • خونه، تنهام... نمی دونم شاید هم تنهایی ه که پر شده توی خونه... امروز داشتم به مردنم فکر می کردم... به آدم هایی که فرصت خداحافظی با عزیزانشون رو نداشتن... پدرم،مادرم،برادرم،خواهرم،رفیقم،عشقم،دوستم،همسایه م،همکارم من دیگه فردا وقت رفتنم ه ، دیگه نمی بینمتون خداحافظ.... نمی دونم خوب ه یا تلخ که آدم این فرصت رو داشته باشه... اما فکر کن حتی خداحافظی با خودم...کتاب هام...روح پراگ، هرابال، بورخس، حافظ،خیام ، نیما و شاملو و سهراب ...آره این حق من ه... به مامان گفتم فردا نمیام خونه حاج خانوم و ناراحت شد ...حوصله این مهمونی ها و جمع ها رو ندارم...دوست دارم تنهایی بزنم از خو,538,50 shades darker,50 cent,538 polls,5 below,5,50 shades of grey,5 guys,5 seconds of summer,5 km to miles ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها