438

ساخت وبلاگ

امکانات وب

مادر م مرد...

من میدونم چقدر برای نگهداشتنش پول خرج میکرد اما نموند...

تمام بدنش از کارافتاده بود.

زنی که تمام عمر با بدبختی و کارکردن بچه هاش رو بزرگ کرده بود...

ناراحت شدم...

روز آخر میگفت تو روزه میگیری براش دعا کن...بی قرار بود...

چطوری فردا باهاش رو به رو شم...

میدونم که چقدر عاشق مادرش بود...

چقدر امشب تاریک ه...این ماه کجاست...

+ نوشته شده در  یکشنبه چهاردهم خرداد ۱۳۹۶ساعت 1:15  توسط آهو  | 
در ستایش زنجموره.......
ما را در سایت در ستایش زنجموره.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 132 تاريخ : يکشنبه 14 خرداد 1396 ساعت: 4:05