که سقف خونه رو سرمون خراب شد...
...
چقدر دلم میخواست اون نقاشی رو ببینم...
رفتم بیرون و کمی خرید کردم...
ی شیرکاکائو خریدم...
ی بستنی هم خوردم...
خوشمزه بود با اینکه کامم تلخ بود اما خوش مزه بود...
دلم میخواد با ی روان شناس حرف بزنم...یا ی روان پزشک...
فکرکنم امشبم باید پرانول بخورم...
ی لباس زیر آبی تازگی ها خریده بودم اما خراب شد..
ی آهنش از وسط اومده بیرون...
بلد نیستم درستش کنم...
برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 169