ظرفهارو شستم
لباسهایی که ماشین زخمت کشیده بود و شسته بود رو پهن کردم...
ته سوپ عزیز دوروز پیشم رو داغ کردم با کمی آب که حجمش بیشتر شه
بعد با ی تکه نون تست خوردم حالا هم دارم موسیقی گوش میکنم...
س رسما دیوونه شده...
حرفهایی میزد که...
دیگه چی مونده که نگفته و نشنیده باشیم...
امروز م گفت ما فرهنگ خوبی نداشتیم...
گفتم تنها چیزی که نداشتیم همین بود...
راست میگه..
ما بی فرهنگ نبودیم اما با فرهنگ هم نبودیم...
اگر ح رو بیارن معلوم نیست چه اتفاقاتی بیفته...
درهرحال استخوان تو گلو که میگن همینه نه میتونی تف کنی نه قورت بدی...
انقدر می مونه تو گلو تا خفه ت کنه...البته نه آنا...شکنجه نوع یک...
مرگ تدریجی...
هنوز گرسنه ام...
برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 166