ص ۵۳۴...
و پایان...
بعد ص اول کتاب رو باز کردم و با مداد نوکی که از ابتدای کتاب همراهم بود برای خط کشیدن زیر جملاتی که نیاز داشتم دوباره بخونم، بالای صفحه نوشتم :
زندگی، جنگ و دیگر هیچ...
کتابی که حیف بود بی خواندش دنیارا ترک می کردم.
پایان
بیست ودوم یک هزار وسیصد و نود و شش ه.ش
۰۱:۰۱
و بعد میانه صفحه این رونوشتم :
بدون آگاهی نمی توان بدبخت بود...
(پاسکال)
و کتاب رو بستم ...
برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 158