اون روز به ن هم گفتم...
مامان همیشه دوست داشت خوب زندگی کنه...همیشه خدا...
ن بهم گفت چه اتفاقاتی افتاده...
منم به روشون نیاوردم...
اما کاش بابا درک میکرد که تا مغز استخونم تلخ میشه وقتی این مسائل پیش میاد...
نمی دونم واقعا...
س...بس کن..
بذار فکرم راحت باشه...
فردا در موردش حرف می زنیم...
در ستایش زنجموره.......برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 152