خسته، گرسنه، عصبی و خواب آلود...
کرکره های آشپزخونه نیمه باز بود، گوشه ی هال کارتن های موز که بیش از دو سه هزار کتاب رو تو خودشون جا داده بودند رو هم رو هم جمع شده بودند...
فرش تا نیمه جمع شده بود و روی میز نهار خوری پر از پرونده ها و دست نوشته ها و گزارش ها و مدارک کاری و.دانشگاهیم بود...
کنار مبل کتاب آخر شاهنامه از اخوان ثالث و یک لیوان چایی که تا نیمه خورده شده بود...
گوشه میز تلفن ، کرم ضد آفتاب ه اوری ج...
و ماتیکم روی قفسه سوم کتابخونه...
کارهای سفالم روی میز تلویزیون...
این ، درواقع من بودم...
این، درواقع منم...
امروز نهار یک غذای خوشمزه خوردم باقالی پلو با مرغ ...
باعث شد هوس قورمه سبزی از یادم بره...
در ستایش زنجموره.......
برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 166