1992

ساخت وبلاگ

امکانات وب

دیشب رو به راه نبودم...

این دوسه روز غذای درستی نخورده بودم و نهایتا به تخم مرغ آب پز ختم شده بود...

دیشب باقالی پلو و مرغ درست کردم و ساعت 9 با ضعف عجیبی خوردم...

اینطوری غذا خوردن اذیتم میکنه...

بعدش تمام خستگی روحی و جسمیم بالا اومد...

نمی دونم کی خوابم برد بدون دستشویی بدون مسواک وقتی دراز کشیده بودم و کتاب 24 ساعت از زندگی یک زن رو می خوندم...

خوابهایی که دیدم عجیب بودند...

خواب یک بچه معلول...خواب دکتر...خواب خودم...

خوب ه که امروز ساعت کاری دیرتر بود چون ساعت از هشت و نیم گذشته بود که بیدار شدم...

گاهی اوقات ترس و اضطرابم توی روز بیشتر ه...

ساعت از چهار که بگذره رفته رفته بهتر میشم...

اصلا رها کن این استرس ها رو س...

بهشون فکر نکن...

بالاخره یک چیزی میشه دیگه...

ته هممون رفتن و مرگ ه...

اوقات تلخی رو بذار کنار...

 

در ستایش زنجموره.......
ما را در سایت در ستایش زنجموره.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 128 تاريخ : پنجشنبه 9 خرداد 1398 ساعت: 10:58