1990

ساخت وبلاگ

امکانات وب

امروز عصر میرم پیش مامان و بابا...

معده م ناراحت ه و این موضوع باعث بی رمقیم شده...

اصلا دل به کار ندادم...

دلم میخواست بخوابم...بعد بیدار شم ببینم ساعت دوارده ه...

صبح به گل ها و سبزی ها آب ندادم از بس بی حوصله بودم ...

گاهی با سالخوردگی از خواب بیدار میشم...

دیروز تو باغ پرندگان کرکس و عقاب رو داخل یک محوطه قفسی ه بزرگ دیدم...

میگفتند هم خانواده ن...

چهره کرکس ترسوندتم اما چند ثانیه با یک عقاب تو چشم هم خیره شدیم...

بعد روش رو برگردوند...

عقاب که نباید اینجا باشه...عقاب باید بره کوهستان...

اوج بگیره...اوج...با آزادی کامل...

و عوض تمام عقده های موجودات زنده رو خالی کنه...

 

در ستایش زنجموره.......
ما را در سایت در ستایش زنجموره.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 142 تاريخ : پنجشنبه 9 خرداد 1398 ساعت: 10:58