دنیا وکلیتش برام توی یک گذر ، قابل تجسم میشه گاهی...
و اون لحظه، لحظه ی عجیبی ه برام...
من هنوز خیلی به اون صحنه ها توی گذشته فکر می کنم...
به اون آجرها...
به اون چهره...
چشم ها...
به اون شب...
دوست دارم پا بذارم رو خودم...
نمی دونم چرا غروب بی دلیل رفتم کوه ...
بدون برنامه بدون آمادگی...
انگار دنبال حجم بزرگی از تاریکی محض بودم...
وقتی تو عمق تاریکی غافلگیر شدم...
اون وقت بود...
انگار وقتی خودت رو گم کنی جای دردت رو بهتر حس میکنی...
در ستایش زنجموره.......برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 142