نمی تونم از رختخواب کنده شم...
بخاطر عمق خوابی ه که نمی دونم کی بهم غلبه کرد..
وگرنه بیدار بودم و داشتم و کتاب پروفسور ب رو می خوندم که دوروز پیش پیدا کردم...
دلم املت می خواد اما تا اونجایی که یادم ه دیشب و صبح املت خوردم البته تشخیصش سخت ه و دقیق نمی دونم توی خواب بود یا بیداری...
باید روی تخم مرغ ها شماره بنویسم...
خواب مامان رو دیدم خواب بابا...
بعد خواب م...
انگار می خواستم بهش یک حرفی بگم...
اما یادم نمیاد چی بود...
استخون هام درد می کردند ...
حالا انگار بهترم...
در ستایش زنجموره.......برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 155