چند دقیقه پیش آقای ت تماس گرفت و گفت باید پروژه ای که قرار بود انجام بدم رو ببرم ...
خوشحال شدم ...
من با چهارده میلیون طلب از اداره اومدم بیرون و دیگه کم کم داشتم نا امید میشدم از گرفتنش چون سوت و کور...هیچ خبری نبود...
حالا هم خوش بین نیستم که همه ش پرداخت بشه اما حتی اگر نیمی ش رو هم بهم بدند بخشی از کارهام راه میفته...
مخصوصا کار بابا و مامان که پیگیری ش به هرحال هزینه میخواد...
قرار شد ع با ن همراهی کنه و برند خ...برای پیگیری...
از این جهت ازشون ممنونم چون من واقعا شرایط راهی شدن نداشتم...
امیدوارم بشه با گفتگو جمعش کرد و کمی از این حواشی کاست...
قرار شد فردا تماس بگیرم و بعد از هماهنگی کارم رو ببرم برای تحویل و ارائه...
امیدوارم اذیت نکنند و زودتر حقوقم رو واریز کنند...
اونوقت خوشحال میشم ...
اگر اینکار رو کنند زنگ میزنم و قیمه سفارش میدم...
خیلی وقت میشه جز سبزیجات آبپز و املت چیز دیگه ای نخوردم...
دیگه به این سبزیجات رنگارنگ و خوشمزه و آروم ، عادت کردم...
هوا خیلی تمیز و پاک شده...
در بالکن رو باز کردم و گل هام رو نوازش کردم...
گل هاشون رو بوسیدم و بوشون کردم...
سعی کردم لبخند بزنم و نفس عمیق بکشم...
چند دقیقه دیگه هوا تاریک میشه و بهتر میشم...
در ستایش زنجموره.......برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 133