2161

ساخت وبلاگ

امکانات وب

ناراحتیم از این مسائل نیست س...

تو بهتر از هرکسی من رو میشناسی...

می دونی چقدر بی اعتمادم به خوشی به خوشحالی و هیچوقت نتونستم واقعا باور کنم که قراره خوشحال بمونم...چون حتی چیزی رو که هزار بار ممکن ه بشنوی در یک لحظه میتونی شاهد نقصانش باشی...این خاصیت دنیاست...و من توی این سن دیگه خوب لمسش می کنم...

ناراحتیم بخاطر رنجی ه که بخاطر رفتارش بخودش تحمیل می‌کنه...

گاهی آدمها انقدر درگیر احساس قربانی بودن و طرد شدن و فوبیای رها شدن هستند که  با چنگ و دندون فقط در پی محافظت از غرورشون برمیان و در این مسیر انقدر  افراط می‌کنند که هدف وسایلشون رو توجیه می کنه...

س...دوست داشتم واقعا از شرایطم براش بگم...از ترسهام فوبیاهام از تهدیدهایی که برام شدند کابوس از فشاری که روم ه ...از همه چیز...اما انقدر فضا رو با رفتار کودکانه ش متشنج و بحرانی کرد که ته دلم خالی شد و هردو به تسامح صفر رسیدیم...

امشب به کهنسال هم گفتم، گفتم خوب شد مطرح نکردم چیزی رو...چون فقط ممکن بود ناراحت بشه دوست نداشتم ناراحت من بشه...بذار تو عوالم خودش بمونه...

س...ما آدمها خیلی نگاه بسته ای به دنیای هم داریم...

نمی‌خوام قضاوتش کنم...

اما گمون نمی کنم م...بیشتر از من از زندگی خورده باشه ..

جار زدن نداشت س...نداشت...غوغا کردن و غلیان کردن و زخم زدن نداشت...

چه عمدی باشه اون رفتار چه ناشی از ترسهاش، برای خودش ناراحتم...

این عینکی ه که زندگی رو باهاش میبینم...ورای فشارها داستان‌ها و ماجراهایی که خیلی سنگین تر از توانم ه...ورای ترسها و فوبیاهام که بخاطرشون سراسر زندگیم کابوس شده...حتی توی نیم ساعت خواب چندبار میپرم و عذاب می کشم...من اینها رو کجا بردم... کنج دلم نگهداشتم و سعی کردم لبخند بزنم...

دوست داشتم تلاشم رو کرده باشم...

اینکه چقدر دیده شد واقعا برام مهم نیست...

این چیزی بود که از بورخس آموختم...

اینکه  ذات زوال پذیر انسان ارزش این منش ها رو نداره...

امشب بین درخت‌ها یکی دو ساعتی قدم زدم...توی تاریکی و خلوتی...هرزگاهی یک گربه یا آدم میشکستش اما بیشتر تنها بودم...

درخت‌ها مهربونند...پاکند...همه حرفهای دلم رو باهاشون گفتم س...حتی همه چیز رو... 

باهم حرف زدیم...آروم شدم.‌‌..

هیچکسی مسئول ناراحتی و خوشحالی دل آدم نیست...

مادرم همیشه میگه اگر زیر آسمون بارونی آرزو کنی حتما برآورده میشه...

من و کاج ها امشب زیر آسمون بارونی و قرمز یک آرزو کردیم...

آرزوی آروم شدن و مطمئن شدن همه ی قلب های خسته...

در ستایش زنجموره.......
ما را در سایت در ستایش زنجموره.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 142 تاريخ : چهارشنبه 15 آبان 1398 ساعت: 15:51