مامان جواب داد بالاخره...
میگفت دو و خورده بوده و خیلی شدید بود...
ترسیده بود..گفتم نترس مامان چیزی نیست...
مرکزش انگار ترک بوده و اون اطراف سراب و ترکمانچای
الان دیدم از میانه
نگران شدم...
هنوز مردم از زلزله منطقه ارسباران و کرمانشاه دارند درد میکشند...
گناه دارند...
نکته ای که باعث شد بهم بریزم این بود که من تا حوالی دو بیدار بودم و این موضوع اومد توی ذهنم ناخودآگاه...
ترسیدم...
گفتم خدا نکنه...
بعد برای مامان بابا و مردم دعا خوندم و خوابم برد...
بخاطر همین وقتی از خواب پریدم بعد از چندثانیه دلم ریخت پایین...
خونه های روستایی واقعا مقاوم نیستند...
مثل خونه ت توی خ اطراف خ...
اکثر خونه ها توی همون قالبند...من همیشه نگران این موضوعم بخاطر سوابقی که بود...که تو ریشترهای پنج و شش خسارتهای زیادی داشتیم
ای کاش طرح مقاوم سازی خونه های روستایی مطرح میشد نه فقط بعد از زلزله توی یک منطقه خاص...
اما وقتی ما تو خونه های شهری هم مشکلات داریم...
بیچاره مردم...
امیدوارم آسیبها کم باشند واقعا...
خیلی نگرانم...
در ستایش زنجموره.......برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 133