2182

ساخت وبلاگ

امکانات وب

امروز خیلی خوشحال شدم...

بالاخره بعد از چهار پنج ماه حقوق عقب افتاده اداره سابق رو برام واریز کردند..‌.هرچند کمتر از مقداری ه که باید میریختند اما خب انکار نمی کنم که من از خوشحالی در پوست خودم نگنجیدم..‌

بی پولی ، این اواخر واقعا عذاب آور شده بود برام...

اجاره ها قسط ها و خیلی خریدها...

یخچال خالی بود و این وضع اذیتم کرده بود...اینکه بعد از این همه سال درس و کار، گاهی لنگ پول یک خرید مختصر باشم واقعا برای من قابل قبول نیست...این یک واقعیت ه متاسفانه که وقتی پول از یک در بره از در دیگر بدبختی وارد میشه...

اما امروز وقتی پولم رو ریختند خیلی خوشحال شدم...

قسط ها و اجاره رو رفع و رجوع کردم و بعد رفتم کتابفروشی و کتاب فون هایک رو گرفتم ، در سنگر آزادی، که مجموعه مقالات ش ه که نسخه قبلی ش رو نخونده،

هدیه به استاد ن داده بودم... دو جلد کتاب دیگه رو هم که میخواستم نبود و فردا میرم دنبالشون.

بعد رفتم یک فروشگاه بزرگ و هرچی دلم خواست برای خودم گرفتم

اول یک لباس قشنگ که باعث شد تو آیینه به خودم لبخند بزنم...

بعد هم کمی گل محمدی و گل گاو زبان، نخود و کشمش، شیر، ماست، کشک، سمنو، پنیر لاکتیکی و پنیر تبریز، یک پیراشکی سبزیجات که توی راه خوردم، تخم مرغ، دوغ که داخلش کشندر بریزم و طعمش رو امتحان کنم، عدس که باهاش عدسی بپزم، قارچ و ذرت و هویج و گوجه که آبپز شون کنم و بخورم و یک عالم سیب که بتونم روزی دوتا بخورم و تموم نشه...یک شامپو سیر و یک مایع دستشویی، وسایل بهداشتی و یک کرم نرم کننده دست هم برداشتم که منهای لباس، کلا شد نزدیک سیصد هزار تومن. 

آدم واقعا تورم رو با گوشت و پوست و استخوانش احساس می کنه...

بی دلیل نیست که پول زود تموم میشه...

تا چشم بهم بزنی...

در ستایش زنجموره.......
ما را در سایت در ستایش زنجموره.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 133 تاريخ : سه شنبه 17 دی 1398 ساعت: 3:21