474

ساخت وبلاگ

امکانات وب

وقتی آتش میگیری زبونت دست خودت نیست...

امروز تو خیابون اول ی ماشین شبیه پاترول افتاد دنبالم و بوق میزد و دو سه بار صدا زد...

برگشتنی هم ی آقایی افتادم دنبالم و حسابی ترسیدم...

سرم گیج میرفت و تاریک بود...نزدیک چهارراه گفت ی دقیقه می ایستید خانم ...

اما اومدم خیابون و از کناره...ترسیده بودم

اومد اینور

گفت کاریتون ندارم خانم میخواستم شماره تماستون رو یادداشت کنم اگر تمایل ندارید برید پیاده رو اینجا خطرناک ه..

دیروقت بیرون رفتن این چیزهارم داره...

اما دست خودم نبود...

خونه می موندم دیوونه میشدم...

خدایا امروز چی رو میخواستی برام باز کنی...

سنگین بود...فردا حالم جا بیاد برات می نویسم...

خدایا تنهام نذار...

امشب کنارم باش نزدیکتر از همیشه...

تنهایی امشب با تنهایی صدها شب گذشته فرق داره...

انگار خونه داره رو سرم خراب میشه...

+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و سوم خرداد ۱۳۹۶ساعت 1:57  توسط آهو  | 
در ستایش زنجموره.......
ما را در سایت در ستایش زنجموره.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 153 تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1396 ساعت: 4:44