در ستایش زنجموره....

متن مرتبط با «maybe 7» در سایت در ستایش زنجموره.... نوشته شده است

2267

  • امشب مستند ایرانگرد درمورد دره شیرز بود...چقدر عجیب بود...دره هایی مسحور کننده که طبقه طبقه بالا اومده بودند...حق با جواد قارایی بود... این منطقه شباهت زیادی به grand Canyon آمریکا داشت...خصوصا اون قس, ...ادامه مطلب

  • 2271

  • از فراموشی تاریخی دچار ترس میشم بخاطر همین ه که هراز گاهی کتابی مرتبط با تاریخ ایران یا جهان رو دست میگیرم. هرچند اولویتم با تاریخ ایران ه...این موضوع، حیاتی ه و باید جایگاهش شناخته بشه.باید از دکوری , ...ادامه مطلب

  • 2272

  • دیشب کابوس ها احاطه م کردند...تا هر لحظه ی شب...بیشتر عقربه های کوچک ساعت رو دیدم دو سه چهار...هر لحظه پرش لبهام رو از تشنگی مریض کرده بود...قلبم فشرده شده بود...یک جایی همیشه درون قلبم درد می کنه...بی اونکه بتونم تشریح ش کنم...تجسماتم عذابم میدند...و از خودم می بُرم...دیروز عصر که برگشتم خونه خیلی خوشحال بودم ...اینکه خونه ام و می خوام غذا بخورم...اما شب...نفهمیدم چی شد..., ...ادامه مطلب

  • 2187

  • کتاب ایران و تنهاییش* حاوی مجموعه مقالاتی ست از دکتر محمد علی اسلامی ندوشن که با رویکرد تاریخی و جامعه شناختی به تحلیل برخی ریشه ها و مشکلات اجتماعی و رفتاری ایرانیان پرداخته.این کتاب بر اساس نظرات و , ...ادامه مطلب

  • 2176

  • دیروز که پای کهنسال نشسته بودم و تو عوالم خودم بودم تصمیم گرفتم این احساس سبکباری رو تو خودم تقویت کنم.این موضوع برام مهم بود که شاخ و برگ امید توی پس ذهنم پژمرده نشند.اما وقتی دیشب ایمیلی که روزها و , ...ادامه مطلب

  • 2177

  • برخورد و رفتار بابا همیشه برام آزار دهنده بوده...اون حقی که تو تحکم و تحقیر کردن برای خودش قائل ه توی سالیان ه سال باعث شده تو خودم رنج بکشم...باعث شده نگاهم متفاوت باشه...تفاوتی که مثل خوره بندبند وج, ...ادامه مطلب

  • 2178

  • مامان می‌گفت ساعت ده شب باید سریالم رو ببینم..‌‌‌با بی میلی کانال آی فیلم رو براش گرفتم.برخلاف توقعم فیلم مامان با یک تیتراژ قشنگ شروع شد...اول جذب موسیقی ش شدم چون داخل اون موسیقی یک حس خاصی بود. خاط, ...ادامه مطلب

  • 2171

  • من می فهمم حرفت چی ه س...اما دیگه طعم خیلی چیزها از یادم رفته ...حتی حداقل چیزهایی که دوست داشتم داشته باشم...تنها غذا نخوردن...آروم خوابیدن...دور از توهین و ناخن های آدم ها بودن...معمولی بودن...نمی دونم...دیگه دوست ندارم باهات گفتگو کنم س‌...تو گوشها و سرم صحبت نکن...لطفا..., ...ادامه مطلب

  • 2172

  • خبر زلزله رو الان گرفتم...مامان بابا برای امضاها رفته بودند سمت خ و تو خونه ت بودند... نگفتند هنوز  مرکزش کجا بوده و دارم از نگرانی قالب تهی می‌کنم...مامان که برای نماز بیدار می‌شدچرا جواب نمی ده...سردرد شدم..., ...ادامه مطلب

  • 2173

  • مامان جواب داد بالاخره...میگفت دو و خورده بوده و خیلی شدید بود...ترسیده بود..گفتم نترس مامان چیزی نیست...مرکزش انگار ترک بوده و اون اطراف سراب و ترکمانچای الان دیدم از میانهنگران شدم...هنوز مردم از زل, ...ادامه مطلب

  • 2167

  • دکتر امروز بعد از معاینه ی عذاب آور چشمهام گفت که وضعشون بهتر شده...اما دردش هنوز اذیتم می‌کنه بخصوص سمت راستی.محلولی که تجویز کرده بود رو دوباره از داروخانه گرفتم اما نتونستم شسشتشو بدم . امشب خیلی خ, ...ادامه مطلب

  • 1987

  • یکی از آموزه های دینی که درکش میتونه حلال خیل عظیم ه مشکلات اجتماعی و موجد جامعه متمدنانه باشه این ه :درک و احترام به جایگاه حق الناس...ای دریغ و افسوس... , ...ادامه مطلب

  • 1897

  • وقتی حرص می خورم ته مغزم تیر می کشه...و گلوم می سوزه...انگار که توی گرد و غبار نفس بکشم...دلم گرفت ه...داشتم فکر می کردم که تا چند روز پیش داشتم چهار تا کتاب رو باهم می خوندم، ترجمه ی یک کتاب رو با ذو, ...ادامه مطلب

  • 1750

  •  دیشب شب خیلی سختی رو گذروندم... سرما تا مغز استخونم نفوذ کرده بود و می لرزیدم دائم... صبح از دیدن منظره اطراف ه جام وحشت کردم... چهارتا پتو... و شلوار پشمی ه خیلی گرم و.روسری ضخیم سمت چپم... یک بلوز , ...ادامه مطلب

  • 1751

  • مصاحبه رو.کنسل کردم.. دراز کشیدم و کتاب خوندم اما نور چراغ آزارم میداد... الان تاریکی دلم می خواد... بارون کمتر شده..., ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها