در ستایش زنجموره....

متن مرتبط با «21 savage» در سایت در ستایش زنجموره.... نوشته شده است

2182

  • امروز خیلی خوشحال شدم...بالاخره بعد از چهار پنج ماه حقوق عقب افتاده اداره سابق رو برام واریز کردند..‌.هرچند کمتر از مقداری ه که باید میریختند اما خب انکار نمی کنم که من از خوشحالی در پوست خودم نگنجیدم, ...ادامه مطلب

  • 2183

  • امروز توی کتابفروشی عنوان یک فیلم نظرم رو جلب کرد.فرش ایرانی...الان که از روی کنجکاوی گذاشتمش مبهوتش شدم...این فیلم شامل چند فیلم کوتاه از کارگردانان بنام ایرانی ه راجع به فرش ایرانی... از مسعود کیمیا, ...ادامه مطلب

  • 2184

  • توی گذر گاه های زندگی که خسته و تکه پاره شده، تکه های خودت رو بر دوش حمل می کنی، همچنان نگاهت به خورشید ه ، محرک تو آسمون و دنیای دور ه داخلش ه...محرک تو سوسو های امید ه که دوست داری با چشمهای ضعیفت ب, ...ادامه مطلب

  • 2186

  • دیشب تا صبح پلک روی هم نگذاشتم...گاهی بی‌قراری ه عجیبی از تمام گذرگاههای روحم بیرون می زنه...بعد ناامیدانه در پی روزنه ها برمیام...جرعه ای آرامش که سر بکشم و آروم بشم...نیمه شب پرده رو کنار کشیدم و تا, ...ادامه مطلب

  • 2187

  • کتاب ایران و تنهاییش* حاوی مجموعه مقالاتی ست از دکتر محمد علی اسلامی ندوشن که با رویکرد تاریخی و جامعه شناختی به تحلیل برخی ریشه ها و مشکلات اجتماعی و رفتاری ایرانیان پرداخته.این کتاب بر اساس نظرات و , ...ادامه مطلب

  • 2188

  • نرفتم پیش مامان و اومدم خونه...رویا پردازی هام راجع به ماهی قزل آلای خوشمزه همگی بر باد رفت...اما الان دراز کشیدم و عکس غذا ها رو دیدم...چقدر بعضی غذاها قشنگند...قیمه توی ظرف های مسی و برنج زعفرون دار, ...ادامه مطلب

  • 2180

  • غروب که رسیدم خونه انقدر از آلودگی هوا سردرد شده بودم که بدون هیچ فکری ، فقط یک نوافن خوردم...فقط همین یادم ه...تا الان...که تو بیهوشی مطلق بودم...کنار کتابها...ساعت رو که دیدم بهت زده شدم...باورم نمی شه پاییز از پیشم رفت و موقع رفتنش توی خواب بودم...دوست داشتم بدرقه ش کنم...مثل هر سال...پاییز...من در هر بستری غیر از تو، غریبم...زودتر برگرد پیشم...رفیق ابدی..., ...ادامه مطلب

  • 2176

  • دیروز که پای کهنسال نشسته بودم و تو عوالم خودم بودم تصمیم گرفتم این احساس سبکباری رو تو خودم تقویت کنم.این موضوع برام مهم بود که شاخ و برگ امید توی پس ذهنم پژمرده نشند.اما وقتی دیشب ایمیلی که روزها و , ...ادامه مطلب

  • 2177

  • برخورد و رفتار بابا همیشه برام آزار دهنده بوده...اون حقی که تو تحکم و تحقیر کردن برای خودش قائل ه توی سالیان ه سال باعث شده تو خودم رنج بکشم...باعث شده نگاهم متفاوت باشه...تفاوتی که مثل خوره بندبند وج, ...ادامه مطلب

  • 2178

  • مامان می‌گفت ساعت ده شب باید سریالم رو ببینم..‌‌‌با بی میلی کانال آی فیلم رو براش گرفتم.برخلاف توقعم فیلم مامان با یک تیتراژ قشنگ شروع شد...اول جذب موسیقی ش شدم چون داخل اون موسیقی یک حس خاصی بود. خاط, ...ادامه مطلب

  • 2171

  • من می فهمم حرفت چی ه س...اما دیگه طعم خیلی چیزها از یادم رفته ...حتی حداقل چیزهایی که دوست داشتم داشته باشم...تنها غذا نخوردن...آروم خوابیدن...دور از توهین و ناخن های آدم ها بودن...معمولی بودن...نمی دونم...دیگه دوست ندارم باهات گفتگو کنم س‌...تو گوشها و سرم صحبت نکن...لطفا..., ...ادامه مطلب

  • 2172

  • خبر زلزله رو الان گرفتم...مامان بابا برای امضاها رفته بودند سمت خ و تو خونه ت بودند... نگفتند هنوز  مرکزش کجا بوده و دارم از نگرانی قالب تهی می‌کنم...مامان که برای نماز بیدار می‌شدچرا جواب نمی ده...سردرد شدم..., ...ادامه مطلب

  • 2173

  • مامان جواب داد بالاخره...میگفت دو و خورده بوده و خیلی شدید بود...ترسیده بود..گفتم نترس مامان چیزی نیست...مرکزش انگار ترک بوده و اون اطراف سراب و ترکمانچای الان دیدم از میانهنگران شدم...هنوز مردم از زل, ...ادامه مطلب

  • 2161

  • ناراحتیم از این مسائل نیست س...تو بهتر از هرکسی من رو میشناسی...می دونی چقدر بی اعتمادم به خوشی به خوشحالی و هیچوقت نتونستم واقعا باور کنم که قراره خوشحال بمونم...چون حتی چیزی رو که هزار بار ممکن ه بش, ...ادامه مطلب

  • 2163

  • چند دقیقه پیش آقای ت تماس گرفت و گفت باید پروژه ای که قرار بود انجام بدم رو ببرم ... خوشحال شدم ...من با چهارده میلیون طلب از اداره اومدم بیرون و دیگه کم کم داشتم نا امید میشدم از گرفتنش چون سوت و کور, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها